1
بنیانگذاری که روی محصول تمرکز کرده
بخشی از کسانی که استارتاپ تأسیس میکنند، تمام هم و غم و وقت و انرژیشان را روی محصولشان میگذارند. فکر میکنند همهچیز، «محصول» است. مثلاً خودِ آن بنیانگذار، مهندس نرمافزار و دولوپِر است. پس مدام روی محصولش کد میزند و حتی تغییراتی در آن ایجاد میکند که محصول، بهتر شود. اما پس کِی وقت میکند درآمدزایی کند؟ چطور منابع انسانی را مدیریت میکند؟ کِی روی کمکردن هزینهها وقت میگذارد؟ مارکتینگ چه میشود؟
میدانید چرا چنین بنیانگذاری مدام روی محصولش کد میزند؟ چون کدزدن برای او یک سرگرمی است و وقتی کد میزند عملاً دارد از بقیه گرفتاریها و مسئولیتهایش فرار میکند. او به وظایفِ دیگرِ یک مدیر ارشد یا مالک محصول علاقهای ندارد یا از پس آن کارها بر نمیآید. پس خودش را با وظایفِ جذابترِ یک مدیر مشغول میکند.
نکنید. این کار را نکنید. استارتاپتان با سر توی دره سقوط میکند.
2
بنیانگذاری که مدام در حال جذب سرمایه است
بله. پول، چیز خیلی خوبی است. نباشد، شرکت ساقط میشود. اما بخشی از مؤسسین شرکتها و استارتاپها، تمام وقتشان را به شرکت در جلسههای پشت سر هم و رایزنی با سرمایهگذاران اختصاص میدهند. پس وظایف دیگرِ یک بنیانگذار و مدیر ارشد کجا میرود؟
متأسفانه چنین مؤسسانی خیال میکنند کلید جذب سرمایه، مذاکره است. در حالیکه شما با بازاریابی و طراحیِ خوب محصولتان است که میتوانید سرمایهگذار را قانع کنید. اصلاً وقتی محصولتان، خدماتتان، برندتان و کلیت مجموعه شما درخشان باشد، خود آن سرمایهگذار میآید سراغ شما.
3
بنیانگذاری که کلاً در حال شبکهسازی است
از دور، خیلی نما و فیگور خوبی دارد. مدیری که شبکه وسیعی از ارتباطات دارد، معمولاً آدم موفقی تلقی میشود. بله. او مدام در همایش شرکت میکند، پای سخنرانی آدمهای دیگر مینشیند، لابی میکند، سفر میرود، مدام برایش بلیط پرواز میخرند که به فلان رویداد برود. اما گیریم آدمها را در رویداد دید و خواست با آنها آشنا شود و مذاکره کند. اینجا سؤال پیش میآید که در مورد چه چیزی میخواهد حرف بزند؟ وقتی او اصلاً روی بالابردن کیفیت محصول یا خدمتش کاری نکرده، در مورد کدام مزیتِ استارتاپش حرف بزند؟ وعدۀ چه چیزی را بدهد؟