جی.آر.آر تالکین و ضرورت اُمید

سمت و سو
5 مرداد 1402

کلمۀ «اُمید» تقریباً 500 بار در کتاب «ارباب حلقه‌های جی.آر.آر تالکین تکرار شده. تالکین این واژه را در قالب شخصیت‌های داستانش تبیین کرده.

دو نوع اُمید در ارباب حلقه‌ها مدام تکرار می‌شود؛ امیدی که فریب می‌دهد، اُمیدی که احمقانه است، یک اُمیدِ پوچ و واهی. نمونه‌اش جایی که گَندالف به پیپین دربارۀ سفرِ فرودو و سَم به تنهایی از مسیرِ پلکانِ سیریث اونگول می‌گوید: «هیچ‌وقت امید خاصی وجود نداشت. همانطور که قبلاً به من گفته‌اند، فقط یک اُمیدِ بی‌حاصل.»

با این حال، بدون اُمید که نمی‌شود. بالأخره باید حلقه به موردور برده می‌شد و نابود می‌شد. این نوع دومِ اُمید، فقط یک بُعد ندارد.

اول از همه، اُمید معادل خوش‌بینی نیست. خوش‌بینی به شانس فرصت می‌دهد. اما تالکین در قصه‌اش، آن همای سعادت را معمولاً روی دوش مخالفانِ سائرون نمی‌نشانَد. خوش‌بینی امروز هست و فردا نیست. اما اُمید پایدارتر است. اُمید بالأخره یک جایی کارش را می‌کند و به دادِ خوب‌ها در برابر بدها می‌رسد. همانطور که لگالوس با استفاده از ضرب‌المثلی از زبانِ میانه می‌گوید: «امید زمانی خودش را نشان می‌دهد که همه‌چیز از دست رفته باشد.»

آراگورن، قهرمان و آدم‌ِ خوبِ قصه، مرز اُمید و نااُمیدی را به یک پرتگاه تشبیه می‌کند: «ما داریم به لبه پرتگاه می‌رسیم؛ جایی که امید و ناامیدی عینِ هم هستند.»

تالکین، اُمید را همنشین همیشگیِ عقل و خرد و فهم و درک می‌داند. مثلاً قبل از اینکه سفر گروه شروع شود، اِلفِ اِرستور مأیوسانه از شرایط می‌گوید «ما قدرتِ آن را نداریم که بفهمیم آتشی که حلقه در آن درست شده کجاست. تهِ این راه، نااُمیدی است». اما گاندالف جوابش را اینطور می‌دهد: «کسی نااُمید می‌شود که آینده را بی‌شک و شبهه ببیند. ما آخر ماجرا را نمی‌دانیم.» منظورش این بود که ما نمی‌دانیم که در آینده، سرنخی از محل آتش بدست خواهیم آورد یا نه. پس چرا باید نااُمید شد؟ جای دیگری گاندالف در مورد گوی پیش‌بین و امکانِ دیدنِ آینده و اینکه آیا گوی هر چه نشان دهد حتمی و قطعی است یا نه می‌گوید دِنِتور بزرگتر از آن بود که تحت ارادۀ سائرون قرار بگیرد. اما ارباب موردور بود که تشخیص می‌داد دنتور چه چیزی درونِ گوی ببیند.

دنتور نااُمید بود. اما غرورش بود که عمق نااُمیدی‌اش از شکست در برابرِ سائرون را بیشتر کرد. اینجا هم تالکین درسی به ما می‌دهد که اگر به دانشی که داری یقینِ مطلق داشته باشی، عملاً غره به دانش‌ات خواهی شد. فردا که این دانشِ تو، شکستی در یک پروژه یا مسیر برای تو پیش‌بینی کند، آن غرور، نااُمیدی‌ات را بیشتر هم می‌کند. پس دست به هیچ اقدام و عملی نمی‌زنی.

تالکین می‌گوید چیزی که باعثِ اُمیدواری در یک فرایند یا عمل می‌شود، گذشته و حالِ یک چیز است. بر این اساس است که اگر درس‌ات را درست و به اندازه کافی خوانده و بر موضوع، مسلط باشی، فارغ از اینکه استاد، سختگیر است یا بر عکس‌اش، امیدت را از دست نمی‌دهی و می‌روی سر جلسۀ امتحان. گاندالف بعد از دفاعِ موفق از گندور، می‌گوید قرار نیست ما بر همۀ پایین و بالاهای دنیا و زمانه غلبه پیدا کنیم. وظیفۀ ما این است که برای مردم‌مان، آن چه را که در قلب‌مان داریم انجام دهیم و شرارت را ریشه‌کن کنیم. گلورفیندل هم در جایی می‌گوید ما این شر را برای همیشه از بین ببریم. حتی اگر اُمیدی به شدنی‌بودنش نداشته باشیم.

آخرین بُعدِ امید، انتخابی‌بودنش است. امید از اراده و انتخاب می‌آید. یاران حلقه بارها و بارها عزم و اراده کردند که کاری به نظر نشدنی را انجام دهند.

ارباب حلقه‌ها شاید در همین جملۀ آراگورن خلاصه شود که گفت چند کار هست که به جای نشستن باید شروع‌شان کنیم، حتی اگر پایان تاریکی داشته باشند. همه یک آراگورن لازم داریم که وقتی زانوی غم به بغل گرفتیم، بیاید درِ گوش‌مان، همین جمله را بگوید و برود.

برچسب ها:

مطالب مرتبط

نظرات شما